سختی حفظ دین در عصر غیبت و ضرورت معرفت و زمینه سازی
باید از قیام خونین كربلا عبرت گرفت تا در قیام سبز مهدوی سربلند بیرون آمد. هر چند كه امتحانات و ابتلائات عصر غیبت بسیار پیچیده تر از آن زمان است كه به برخی موارد اشاره می شود:
1- دشواري حفظ دين: در دوران امام حسين (علیه السلام) بر اساس بدعتهاي خلفا و تبليغات بني اميه، دين بي ارزش و بازار دنيا پررونق بود: «الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم مادرّت معايشهم فاذا محصّوا بالبلاء قلّ الديّانون»[1] «مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان مي باشد، مادامي كه زندگي دنياي آنها تأمين شود. اما همين كه در بوته امتحان قرار گرفتند، دين داران كم خواهند بود.»
اگر نبود حسين (علیه السلام) – اين خط روشن ولايت و وارث پيامبران - چراغ دين، آخرين كورسوهاي خود را ميزد. در عصر انتظار نيز حفظ دين، از سختترين كارها است. امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: «براي صاحب اين امر (حضرت مهدي (علیه السلام)) غيبتي خواهد بود. هر كس در روزگار غيبت او دين خود را حفظ كند، مانند كسي است كه تيغهاي تيز گياه قتاد را بادستش صاف و هموار سازد؛ سپس حضرت با دست [مبارك] خويش اشاره فرمود كه چگونه بادست، تيغهاي قتاد را بايد هموار ساخت. آنگاه افزود: كدام يك از شما تا به حال توانسته است، خارهاي خنجرگونه قتاد را به دست بگيرد؟ سپس حضرت سر به زير افكند و مدتي سكوت كرد؛ آن گاه افزود: براي صاحب اين امر، غيبتي است كه در روزگار دشوار غيبت، هر بنده خدايي بايد تقوا پيشه كند و دينش را حفظ نمايد»
تبیین اهداف و آرمان نهضت حسینی و مهدوی (علیهماالسلام)
1- مبارزه با ظلم و ستمگری: امام حسين (علیه السلام) حكومت یزید را سبب نابودی دین می داند و می فرماید: «عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»[1] «آنگاه كه امت گرفتار فرمانروایی چون يزيد گردند بايد فاتحه اسلام را خواند.
به همین جهت امام با قاطعيت مي گويد: «مثلي لايبايع مثله»[2] «حضرت مهدي (علیه السلام) نيز با هيچكس سر سازش ندارد»، چنانكه در بیان علل غیبت حضرت، یكی از علل را هم مقابله با طاغوت و نداشتن بعیتی از آنها را ذكر كرده اند. «ما منّا احدٌ الاَّ و يقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه الاّ القائم… لئلا يكون لاحد في عنقه بيعة اذا خرج»[3] امام حسن(علیه السلام) فرمود: «هر كدام از ما (اهل بيت(علیه السلام)) در زمان خود بيعت حاكمان و طاغوتهاي زمان را (از روي تقيه) به عهده داريم، مگر قائم… تا هنگامي كه قيام ميكند بر گردنش بيعت حاكمي نباشد.»
حسين (علیه السلام)، با شهادت خود، باعث رسوايي و در نتيجه نابودي دولت بني اميه شد. مهدي (علیه السلام) نيز با ظهور خود، باعث رسوايي و تزلزل تمامي دولتهاي مستكبر، خواهد شد؛ «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل»[4] «هنگامي كه قائم قيام كند، هر دولت باطلي از بين ميرود.»
در دعای ندبه می خوانیم: «أینَ قاسم شوكه المعتدین أینَ هادم ابنیه الشّرك و النّفاق أینَ مبید اهل الفسوق و العصیان و الطّغیان …أینَ مبید العتاه و المرده» «كجاست درهم شكننده شوكت ستمگران؟ كجاست ویران كننده بناهای شرك و نفاق؟ كجاست هلاك كننده اهل فسق و گناه و طغیان؟… كجاست هلاك كننده مستكبران و سركشان؟» [5]
2- اصلاحگري: امام حسين(علیه السلام) و مهدي(علیه السلام) دو اصلاحگرانی سترگاند. امام حسين(علیه السلام) مي فرماید: «انِّي لَمْاَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِداً وَ لاظالِماً، وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِي اُمةِ جَدِّي محمدˆاُريدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و اَنْهي عَنِ المُنْكَرِ و اَسيرَ بِسيرةِ جَدِّي محمدˆو اَبي عَليِّ بنِ اَبِي طالِبٍ»[9]من نه از روي سرمستي و گستاخي و نه براي فساد و ستمگري حركت كردم بلكه تنها براي طلب اصلاح در امّت جدم حركت كردم ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيرة جدم و پدرم علي بنابيطالب عمل كنم. در مورد حضرت مهدي نيز آمده است: «ليصلح الامة بعد فسادها»[10] «خداوند به وسيله حضرت مهدي(علیه السلام) اين امت را پس از آنكه تباه شدهاند، اصلاح مي كند.
3- بیداری امّت: هدف حضرت مهدي(علیه السلام)، نجات انسانها از بردگي فكري و برداشتن زنجيرهاي اسارت از آنان است. امام باقر (علیه السلام) ميفرمايد: «اذا قام القائم ذهب دولةالباطل»»[11]هنگامي كه قائم قيام كند، هر آينه باطل از بين ميرود. هدف امام حسين (علیه السلام) نيز در «زیارت اربعين» چنين بيان شده است: «و بذل مهجة فيكليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضالة» «خون خود را تقديم تو كرد، تا انسانها را از ناداني و گمراهي رهايي بخشد.» پس هدف هر دو، احياي دين و جلوگيري از انحطاط ارزشها است.
4- برگرداندن عزّت دین: عزّت اساس حركت حسيني و مهدوي است و ميتواند اساس سياست راهبردي حكومت ديني در سطح روابط بين المللي باشد. حكومت ديني - به عنوان زمينه ساز دولت كريمه مهدوي - از هرگونه رابطه و مذاكرهاي كه شائبه ذلّت داشته باشد، پرهيزميكند. منتظر «دولت عزيز»، خود بايد عزيز باشد، چرا كه حكومت جهانی حضرت مهدی را عزّت بخش حقیقی دین معرفی كرده اند.
امام حسين(علیه السلام) ميفرمايد: «والله لااعطيكم بيدي اعطاءَالذليلِ و لا اَفِرُّ فِرارَ العبيد»»[15] به خدا قسم دستم را (به نشانة بيعت) از روي خواري و ذلّت به شما نمی دهم و مانند بردگان فرار نميكنم. باز فرمود: «موتٌ في عِزٍّ خيرٌ من حياةٍ في ذُلٍّ»»[16] مرگ در عزت، بهتر از زندگي در ذلّت است.»
5- احیاء حقیقی سنت: عصر امام حسين(علیه السلام)، عصر غربت دين بود و عصر انتظار نيز چنين است. قيام حسين و فرزندش مهدي(علیه السلام) براي احياي دين است. منتظر مهدي، بايد از دين و ضرورت، قلمرو، و زبان آن و… تحليلي عميق داشته باشد؛ تا در اين عصر- كه عصر شبهات و فتنهها است – بتواند زمينه ساز حركت مهدي (عج) باشد.
حسين بنعلي در نامهاي كه ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همياري و همراهي با وي كرده است، علّت و هدف از نهضت خويش را چنين بيان ميكند: «اَنَا اَدْعُوكُمْاِلي كِتابِ الله ِوَ سُنَّةِ نَبِيِّهˆفَاِنَّ الْسُنَّةَ قَدْ اُميتَتْ وَ اِنَّالْبِدْعَةَ قَدْ اُحْيِيَتْ»[17] «من شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش ميخوانم. همانا سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله) به كلی از بين رفته است و بدعتها زنده شده است، اگر سخـن مرا بـشنويد، شما را بـه راه راسـت هدايت خـواهم كرد.»
در مورد حضرت مهدی(عج) هم آمده است: «يحيي ميّت الكتاب والسنة» «چون مهدي قيام كند، آنچه را كه از كتاب و سنت متروك مانده، زنده خواهد ساخت.».[18] او دین را نه تنها احیاء می نماید، بلكه آن را جهانی و فراگیر می سازد.»
پی نوشت:
[1] ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، 1جلد، جهان - تهران، چاپ: اول، 1348ش.ص 24.
[2] بحارالانوار، ج 44، ص 325.
[3] بحارالانوار، ج 51، ص 132 و نيز ر.ك: همان، ص 135و كمال الدين، ص 480.
[4] كافي، ج 8، ص 38، امام باقر (علیه اسلام)
[5] مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
[6] ابناعثم كوفي، كتاب الفتوح، ج5، ص21؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص189 ـ 188؛ ونزديك به اين تعابير: ابوجعفر محمّد بنعلي بنشهراشوب ، مناقب آلابيطالب ، ج4،ص97.
[7]بحارالانوار، ج 51، ص 83 (به نقل از رسول اكرم(صلی الله علیه و آله)
[8]كافي، ج 8، ص 278.
[9]شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 98؛ طبرسي، إعْلامُ الوَرَي بِأعْلامِالهُدَي،ص238؛خوارزمي،پيشين،ج1،ص253؛ابنشهراشوب، مناقب آلابيطالب، ج4،ص75؛ ابننما، مُثِيرُالاحزان، ص51.
[10] ابنشهراشوب، پيشين، ج4، ص 75.
[11] طبري، همان، ج 5، ص357؛بَلاذُري، انسابالاشراف، ج2، ص335.
[12] نهج البلاغه، خ 138.
[13] تحفالعقول، ص 245.
[14] نهج البلاغه، خ 138.
[15] ارشاد شيخ مفيد، ص231
[16] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 407
[17] الغيبة، نعماني ص 317
[18] ابصار العين، ص 120